کد مطلب:314405 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:138

یا قمر بنی هاشم... یا اباالفضل سوختم
آقای یزدان پناه پیمانكار ساختمان است. او به خانواده اش علاقه ی زیادی دارد. از همین روز هیچ گاه از كار و تلاش باز نمی ماند.

آقای یزدان پناه همیشه در كنار كارگرانش و همپای آنها كار می كند و اعتقاد دارد كه هیچ برتری میان او و آنها نیست و همه باید در انجام كارها خود را سهیم بدانند. او مدت ها پیش، كار ساختن چند واحد آپارتمان را بر عهده گرفته و كم كم در مراحل پایانی قرار می گیرد.

آن روز، روز حادثه، او بی آن كه بداند چه اتفاقی انتظارش را می كشد، یك نبشی آهنی به طول 6 متر را روی شانه می اندازد تا از طبقات بالا به پایین ساختمان بیاورد.

بیرون ساختمان، شاید در فاصله ی چند متری، چند رشته سیم فشار قوی برق كه از هر كدام، برقی به قدرت بیست هزار ولت می گذرد، قرار دارد.

سیم هایی كه فاصله ی چندانی با یكی از پنجره ها ندارد. آقای یزدان پناه، بی توجه به این موضوع، از پله ها پایین می آید. او برای عبور از مسیر باریك پاگرد پله ها، به ناچار میله ی آهنی را از پنجره بیرون می كند، میله، آرام آرام به سیم های فشار قوی نزدیك و نزدیك تر می شود و در یك لحظه، واقعه ای كه نباید اتفاق بیفتد، می افتد.

- نه... یا قمر بنی هاشم... یا اباالفضل... سوختم!

این صدا، تنها فریادی بود كه از دهان آقای یزدان پناه بیرون آمد و آن گاه او، تسلیم دردناك ترین لحظات زندگی اش شد. برق، با همه ی توان از میله به بدن نحیف آقای یزدان پناه منتقل می شود. دستش را به میله می چسباند و آن گاه از راه بازو به شانه به پشت بدن او منتقل می شود. آن گاه به سمت پاها تغییر مسیر می دهد و از آن جا بیرون



[ صفحه 338]



می زند.

جرقه های ناشی از اتصال میله ی آهنی با سیم، صدای دلخراشی راه می اندازد كه به گوش یكی از همسایه ها می رسد.

- یا اباالفضل العباس... یكی را برق گرفته است.

همسایه ی آقای یزدان پناه كه از دیدن این صحنه شوكه شده، می گوید: باور كردنی نبود. رنگ در چهره ی آقای یزدان پناه نمی دیدم. او خشك و بی حال اسیر جریان شدید برق شده بود و از او انگار دود بلند می شد، وقتی فریاد زدم، به این اطمینان رسیده بودم كه او دیگر در میان ما نیست.

با صدای او كارگران ساختمان از راه می رسند و یكی از آنها، كه كفش های عایق به پا داشت، لگدی به میله ی آهنی می كوبد. میله از بدن آقای یزدان پناه جدا می شود. او یك طرف می افتد و میله طرف دیگر. همچنان دود از آقای یزدان پناه بلند می شود. كفش های او كه محل عبور جریان برق بوده، سوراخ شده است و خودش به نظر می رسد كه بی جان افتاده است.

- باید او را به پزشك برسانیم.

- نه!... فایده ای ندارد، بهتر است پزشك قانونی را خبر كنیم.

یكی از كارگران، بدون درنگ بدن خشك شده ی آقای یزدان پناه را روی شانه می اندازد و به سمت نزدیك ترین بیمارستان حركت می كند. او بدون لحظه ای درنگ تا بیمارستان كه فاصله ی زیاد دوری ندارد، می دود. وقتی به بیمارستان می رسد و آقای یزدان پناه را روی برانكارد می خواباند، پرستاران اطراف او را می گیرند.

- چه شده است؟

- او را برق فشار قوی گرفته است.

بغض راه گلوی او را می بندد و حرفش را ادامه نمی دهد. در همین لحظه پزشك از راه می رسد و به سرعت گوشی را روی قلب بیمار می گذارد. دقایقی بعد می گوید:

- نه!... هنوز زنده است. اما باید از خداوند و ائمه ی اطهار علیهم السلام كمك خواست.



[ صفحه 339]



تلاش تیم پزشكی برای نجات جان بیمار آغاز می شود. دقایقی برای آنانی كه در بیرون اتاق عمل هستند به كندی و برای پزشك به سرعت می گذرد. اما خوشبختانه عمل به پاس دعای آنان كه چشم به سلامت بیمارشان داشتند، به خوبی به پایان می رسد و یك نفر كه باید در برخورد با این جریان شدید برق، جان به جان آفرین تسلیم می كرد، زنده می ماند. آقای یزدان پناه كه از این حادثه جان سالم به در برده، بعد از بهبودی نسبی می گوید:

- در یك لحظه بدنم متحمل فشار شدیدی شد. برق مثل آوار بر من فرود آمد و تا وقتی كف پاهایم را سوراخ نكرده بود، عذاب سختی می كشیدم، اما به محض سوراخ شدن پاهایم، یك دفعه احساس سبكی كردم. احساسی كه هیچ گاه در زندگی ام آن را تجربه نكرده بودم.

یكی از پزشكان می گوید: خیلی عجیب بود. برق فشار قوی امكان زنده ماندن و حتی فكر كردن را از انسان می گیرد. اما این بیمار، شاید به مدد دعای بستگانش، نه تنها آسیب جدی ندید، بلكه خیلی زود سلامت خودش را به دست آورد و به جمع خانواده اش پیوست.

یكی از متخصصان برق، وقتی محل حادثه را دید، گفت:

- باور كردنی نیست، او بدون تردید باید می مرد. زنده ماندنش واقعه غیر قابل قبولی است. من فكر می كنم، معجزه ای اتفاق افتاده باشد. بله، واقعا همینطور است.

یكی از مأمورین اداره ی برق منطقه می گوید: به محض اتصال برق با میله ی آهنی، در عرض چند ثانیه، از ولتاژ قوی برق كاسته می شود، اما همچنان سیصد، چهارصد ولت برق وجود دارد. دعای دوستان و بستگان آقای یزدان پناه او را نجات داد. و خود می گوید:

- سلامتم را مدیون توسل به قمر بنی هاشم حضرت اباالفضل العباس علیه السلام می دانم و دعاهایی كه در لحظات بحرانی برایم از درگاه خداوند شده بود. [1] .



[ صفحه 340]




[1] مجله خانواده، شماره 15،80 مهر ماه سال 1374 شمسي.